mon amour

عيد قربان

ديروز بابا جون برام قرباني مي خواست بكنه اين قرباني به خاطر نذري بود كه براي سلامتيم كرده بودن و همه خونواده دور هم جمع شديم و روز بسيار عالي رو گذرونديم يه كدورت كوچيك بين خواهرم و يكي از اعضاي فاميل حدود 3 سال پيش رخ داده بود كه تو روز عيد برطرف شد و خنده رو لب همه بود. هميشه ته قلبم براي مامان و باباي عزيزم سلامتي از خدا ميخوام دلم ميخواست وسع مالي داشتم تا ميفرستادمشون سفر حج ، اونا با اين سن نتونستن برن حج اما منو فرستادن و من هميشه اين تو خاطرمه با اينكه خيلي مقاومت كردم اما حريفشون نشدم خدايا حج من رو نميخوام به پاي من ثبت كني اون حج اگر مقبول شده براي پدر و مادرم ثبتش كن. امروز برف اومد و هوا حسابي سرد شده ، پاييز همه جارو خوشگل ...
17 آبان 1390

بدون عنوان

امروز داداش گلم براي اولين بار مهمونمون بود . دختر نانازيش حسابي شيرين بازي در آورد و كلي از دستش خنديديم. احساس ميكنم اين آخرين مهموني هايي هست كه تو اينجا ميگيريم ان شالله اگر خدا بخواد يا كار پذيرشمون تا چند ماه ديگه جور ميشه يا اينكه خونه رو عوض ميكنيم . خاطرات زيادي اينجاداريم ، تا چند ماه پيش بارها سر اينكه اينجا برامون بد مياره با هم بحث كرديم و من گير ميدادم كه هر طور شده اينجا رو بايد پس بديم. اما يه مدته بيخيال شدم و ديدم كه بيخيالي بهترين چيزه ، ديگه به در و ديوار خونه گير نميدم و اصلا اهميتي بهشون نميدم جالبه كه هميشه غر ميزدم اينجا حتي گياه هم رشد نميكنه و خشك ميشه اما از وقتي بيخيال شدم گل و گياهام جوانه زدن و رشد باحالي پيدا...
13 آبان 1390

آبان ماه قشنگ

سلام خيلي وقته پست نزاشتم ، چند ماهي سرموش شلوغ بود چون همسرم يه امتحان مهم داشت و كلي كار رو سرش ريخته بود كه بايد تو خونه انجام ميداد خداروشكر يكم از حجم كارا كم شده و منم حال و رزوم مثل سابق خوبه ، برگشتم به 2 سال پيش و پس از دوسال تونستم اقوام رو دعوت كنم . 3 روزه هوا عالييييييييي شده و بارون مياد خيلي اين هوا رو دوست دارم و براي كسي كه مشغوليت فكري نداشته باشه خيلي لذت بخشه خدايا شكرت كه ميتونم از صداي رعد و برق و بارون لذت ببرم .  
7 آبان 1390

بدون عنوان

رمضان تموم شد، خيلي از مسلمونا تو اين ماه عزيز قرآن رو ختم كردن. يكي شون هم خدا جون ميدوني كيه! يعني بعد از ثوابي كه بابت اون ختم برد بابت كاري كه امروز براي بار 1000 ام با من كرد بازم اون ثواب ارزش داره؟ خدايا من در توانم نيست قرآن رو ختم كنم در توانم نيست مرتب سفر زيارتي برم زورم مياد 5 صبح براي نماز پاشم خدايا ميدونم خيلي كاهلم ميدونم تو از بنده هات انتظار داري لااقل به واجبات ديني اهميت كامل بدن اما من از زير خيلي هاش در ميرم و متاسفم هميشه خودمو نكوهش ميكنم اما خدايا به همه نعمت هات قسم ميخورم خودت شاهدي هيچ موقع به كسي زخم زبون نمي زنم به كسي متلك نميگم دل كسي رو نميسوزونم پز داشته هامو به كسي كه اونارو نداره نميدم اما اون بنده اي كه خ...
9 شهريور 1390

خوبترين خوبان

پارسال شب احيا هميشه تو ذهن من و مامانو و همسرم مي مونه. 23 رمضان مصادف با 6 شهريور بود من اونروز خيلي سرم شلوغ بود صبح رفتم پيش دكتر تا بهم نسخه بده براي قرصايي كه كارو يكسره ميكرد بعد رفتيم هلال احمر غروب هم رفتم پيش متخصص قلب تا بهم اجازه جراحي بده و اونم يسري آنتب بيوتيك برام نوشت كه مشكلي برام پيش نياد.شب بعد از شام قرصارو استفاده كردم و حدود 1 ساعت بعد درد و خونريزي شروع شد تا حالا همچين چيزي نديده بودم ساعت12 شب به دكتر زنگ زديم و گفت سريع خودتو به بيمارستان برسون تو بلوك زايمان باشي برات بهتره ممكنه نياز به خون پيدا كني خلاصه رفتمو و تندي بستريم كردن همسر و مادرم پشت در موندن تا صبح بدترين چيزاي عمرم تو اون ساعات سرم اومد بالاي تختم ...
4 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به mon amour می باشد